
ابراهیم، طعم انسانیت
ناصر مهدوی
ابراهیم (ع) شخصیت باشکوه حیرتانگیزی، که در یک دست پرچم خرد بر کف دارد و طالب رازگشایی از اسرار عالم است و در دست دگر، شراب پاک ایمان مینوشد و با همه هستی خویش به خداوند عشق میورزد.
در میان مردم با محبت و مدارا گام برمیدارد و با نرم دلی و خیرخواهی، آنان را به حقیقت دعوت میکند. او مدرسهای جاودانه به پا میسازد که هدف اصلی آن تعلیم شکوفایی انسان در سایه بندگی خدا و شفقت بر خلق است. ابراهیم، به تمامه انسان است و سرمشق آنهایی که شوق تجربه انسانی را در سر دارند.
***
به متون دینی و معنوی که چشم میگشائیم و با میراث مکتوب بجامانده از پیامبران بزرگ که آشنا میشویم، به نظر میرسد، اصلیترین مأموریت و رسالتی که بیش از همه در مدرسه پیامبران به چشم میآید، این باشد که آنها با قلبی لبریز از عشق و شفقت نسبت به انسانها، در پی آن بودهاند که زمینۀ زندگی آرام و با کیفیتی را با کمک انسانها برای خودِ انسانها بهوجود آورند. زندگی آرامی که جنگ و خصومت در آن به حداقل برسد و آواز امید و شادمانی بیش از هر آواز دیگری، گوش جان را نوازش بدهد.
چنین هدف والایی بزرگترین آرزوی پیامبران بوده که تلاش میکردند تا مگر انسانها کمتر رنج بکشند و کمتر از مناسبات انسانی خویش صدمه و آسیب ببینند. غالب تعالیم آنها رنگ صلح و دوستی داشته و مهمترین دغدغۀ آنها به گوش رساندنِ بانگی بوده که آدمیان را به ایمان و زندگی اخلاقی دعوت میکرد.
پیشفرض و تلقی همه پیامبران از انسانها این بوده که این موجود یعنی انسان گرامیترین آفریده خداوند است و خدا آنها را به صورت خود آفریده است. یعنی باطن انسان چنان آفریده شده که از استعداد بهدست آوردن نیکوترین اوصاف اخلاقی و انتخاب بهترین روشهای عقلانی به قصد ساختن و مدیریت کردن زندگی دنیوی برخوردار شده است. کافی است انسانها، خود را گرامی بدانند و به ارزشهای نهفته در باطن و گوهر خود باور داشته باشند. کافی است به جای رفتن در جادههای تاریکِ بیسرانجام، در مسیرهای روشن و مناسب قدم بردارند، آنگاه درخواهند یافت که با همین قابلیتهای درونی خویش، با به کار بردن نیروی خرد و استفاده درست از عواطف و احساسات خود، قادر خواهند بود، بهترین زندگی و بیشترین لذت حیات را برای خود بهدست آورند و از عمر و زمان زندگی خود، سود و بهره بسیار بهدست آورند. این غزل مشهور و زیبا از مولوی همین نظریه را حمایت میکند:
حکیمیم طبیبیم ز بغداد رسیدیم
بسی علتیان را ز غم بازخریدیم
طبیبان فصیحیم که شاگرد مسیحیم
بسی مرده گرفتیم در او روح دمیدیم
سر غصه بکوبیم غم از خانه بروبیم
همه شاهد و خوبیم همه چون مه عیدیم
طبیبان الهیم ز کس مزد نخواهیم
که ما پاک روانیم نه طماع و پلیدیم
دیدگاهی بنویسید