
هنرمند دیوانه و داستانهای دیگر از نویسندگان روس
ایوان بونین، الکساندرا پوشکین، ایوان تورگنیف و …
گزینش و ترجمه: قاسم صنعوی
ادبیات داستانی روسیه، نسبت به دیگر کشورهای اروپایی دیرتر و با تأخیر بسیار از مههای قرون وسطا بهدرآمد. اما از قرن هجدهم و بهخصوص از اوایل قرن نوزدهم، آثار برخاسته از تخیل عرضه شده از نویسندگان این دیار به خوبی در حد رقابت با اثرهای ادبی کشورهای اروپایی بودند. در دهه پایانی قرن هجدهم و سه دهه نخست قرن نوزدهم، کارامازین که نوعی مرحله گذر را فراهم میآورد، خود را میقبولاند.
اما پوشکین، که به نوبت از ولتر، بایر ون و میتسکیهویچ پیروی میکرد و در عین حال از ادبیات عامیانه دیارش اشباع شده بود، در زمینه ادبیات داستانی نیز مانند شعر، اثری در خور رقابت با اثرهای برجسته اروپایی میآفریند. لرمونتوف که اگر بیشتر میزیست احتمالاً میتوانست بر او پیشی بجوید در حد خالق بوریس گودونوف جلوه میکرد. در دوران این دو، ادبیات داستانی روسیه، ترسیم کننده وضعی اجتماعی میشد که در آن تمدن و توحش با هم در تقابل بودند. تورگنیف که فرانسویترین نویسنده روس لقب گرفته، بهگونهای جذاب زندگی روستاییان و نیز نجیبزادگان را توصیف میکرد.
تولستوی، پیر دیر و استاد ادبیات روس در آستانه انقلاب، تمام جنبههای زندگی روسی، حتی زندگی انسانی را دربرمیگرفت. و بالاخره باید از داستایفسکی یاد کرد که در درجه اول چون نقاش بینوایان و کسانی که خودش آنان را تحقیرشدگان میخواند، در نظر گرفته میشود. نویسندگانی چون گوگول، نکراسوف، چخوف، گورکی و … نیز کسانی نیستند که از یاد برده شوند. در مجموع، در آستانه انقلاب، ادبیات روسیه از وضع بسیار خوبی برخوردار بود.
انقلاب اکتبر، در ادبیات داستانی روسیه نیز دگرگونیهایی پدید آورد. نویسندگانی که از پیش به ایدئولوژی نو دلبستگی یافته بودند حرفی متفاوت برای گفتن داشتند. شمار درخور توجهی از نویسندگان دوران نظام پیشین راه تبعید خودخواسته را پیش گرفتند و در مجلههای روسیزبان متعدد بهخصوص چاپ پاریس و برلین، گرد آمدند.
از این شمار، برخی چون شوکلوفسکی، بیهلی، گورکی، بهدنبال آزادی نسبی اعطاشده بازگشتند. برخی از نویسندگان دوران پیش، خاموشی پیشه کردند، برخی به اجبار قلم را کنار گذاشتند و کسی چون نیکولای گومیلف، شوهر اخماتووا تیرباران شد. اغماضهای مقطعی به گروههایی چون برادران سن-سراپیون میدان داد که برای نو کردن استتیک در ادبیات داستانی نیز بکوشند، یا بروز اندکی نقد اجتماعی در رمانهایی چون حسد نوشته اولهشا مجاز بود. ولی از سال ۱۹۳۰ که استالین قادر مطلق شد، همان مختصر آزادی نسبی اعطایی در ادبیات از بین رفت و زندگی ادبی از طریق اتحادیه نویسندگان که مستقیماً از ژدانوف، کمیسر سیاسی، دستور میگرفت هدایت میشد.
کنگرههای متعددی که ترتیب یافتند هربار بر قیدها افزودند. اما پس از مرگ استالین و گزارش خروشچف به کنگره بیستم حزب کمونیست، زیروبمهایی در زمینه ادبیات داستان پدید آمد، از سویی مجله ارگان اتحادیه نویسندگان، از سولژنیتسین و بولگاکوف مغضوب پیشین داستانهایی به چاپ میرسید، و از سویی برودسکی که عضو اتحادیه نویسندگان نبود ولی ذوب شدن یخها، پیداشدن ادبیات زیراکسی (سامیزدات) و خلق آثاری بود که در ارزش جهانی آنها نمیتوان شک کرد. لطیفهای که در دهه هفتاد، دوران نیمه استالینی برژنف، در محفلهای ادبی مسکو دهان به دهان میگشت، اشاره به این ادبیات ممنوع داشت: نویسندهای که مهمان خانوادهای بود، مادربزرگ را سرگرم تایپ از روی جنگ و صلح یافت، وقتی دلیل بازنویسی اثری را که میلیونها نسخه چاپی آن موجود بود جویا شد، مادربزرگ اظهار داشت: این روزها جوانها به هیچ چیز چاپ شده اعتماد ندارند و فقط سامیزداتها را میخوانند…
دیدگاهی بنویسید