"> اوهام

اوهام

اوهام
اوهام
کتاب اوهام، نوشته‌ی ریچارد باخ، ترجمه‌ی سپیده عندلیب

اوهام

اثر ریچارد باخ

ترجمۀ سپیده عندلیب

من از نوشتن به هیچ رو لذت نمی‌برم. اگر می‌توانستم به اندیشه‌ای پشت کنم و آن را در خامُشایی رها کنم، اگر می‌توانستم در به رویش ببندم، هرگز دست به قلم نمی‌بردم.

اما هر از گاه، دیوار روبه‌رویم در انفجاری عظیم از هم می‌پاشد و فورانی از شیشه و خرده‌آجر و تراشه‌های معلق در فضا پدید می‌آید و آنگاه کسی از روی سنگریزه‌ها خرامان‌خرامان سرمی‌رسد، گلویم را می‌فشارد و به‌نرمی می‌گوید: «رهایت نخواهم کرد مگر مرا در قالب کلمات بر کاغذ روان کنی.» و نیز چنین بود رویاروییم با اوهام.

ـ از متن کتاب


باخ در سال ۱۹۳۶ در اوک پارک ایالت ایلی نویز Oak Park Illinois آمریکا متولد شد. او فرزند رولند هربرت و روث هلن ـ شاو ـ باخ است. نسب او به یوهان سباستیان باخ آهنگساز سرشناس آلمانی می‌رسد.

اشتیاق او به نوشتن و پرواز از دوران دبیرستان شکل گرفت و بالاخره از او یک خلبان و سپس یک نویسنده ساخت. تقریباً در تمام آثار باخ، هواپیما حضوری فعال برای انتقال پیام داستان‌هایش دارد. باخ با هواپیمای آنتیک خود مسافران علاقه‌مند آمریکایی را برای سه دلار بر فراز مزارع و سواحل امریکا به گردش درآورد و سوژه‌های داستان خود را از این سفرهای کوتاه به دل داستان‌های خود وارد می‌ساخت.

باخ در ابتدای کتاب اوهام گفته است: «من از نوشتن لذتی نمی‌برم بلکه نوشتن کار سختی است که وقت انسان را تا مدت‌ها و پاسی از شب به خود مشغول می‌دارد.» اما عاملی که او را مجبور به نوشتن داستان‌های متعدد و موفقی نموده است، فشار سوژه‌های است که تا آن را بر روی کاغذ نیاورد، دست از سر او برنمی‌دارد. او می‌گوید: «هرچه را که ما در ذهن خود نگه می‌داریم، در زندگی خود وارد می‌کنیم».

باخ در اوهام خود به دنبال مرد کاملی می‌گردد تا سؤالات خود را با در میان نهد و به رفع مسائل خود بپردازد.

اولین نفری باشید که نظر می دهد.

دیدگاهی بنویسید

آدرس ایمیل شما محفوظ می ماند


*